در طول تاریخ حوادث و وقایع زیادی موجود است که بعض آنها در خاطره ها مانده و برخی دیگر در میان سطرهای کتب تاریخی ، مدفونند.
از جمله این حوادث تلخ ، واقعه شهادت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) می باشد. حادثه ای که شعله آن ، بعد از گذشت سالها ، همواره در دلها شیعیان و محبین اهل بیت روشن و فروزنده است.
بسیاری از متعصبین و دشمنان خدا و اهل بیت ، اراده بر محو این واقعه از کتب و یا کتمان و مردود دانستن آن کرده اند .
غافل از اینکه خداوند همواره پشتیبان نور خود می باشد.
( یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم والله متم نوره و لو کره الکافرون )
در این رساله ، برآنیم که سیری داشته باشیم در وقایع بعد از رحلت پیامبر اکرم و واقعه شهادت بی بی مظلومه دو عالم ، با استمداد از کتب معتبر تاریخی.
رحلت پیامبر و جریانات سقیفه
رحلت پیامبر و رخت بستن ایشان از این جهان ، واقعه سنگینی بود که گرد و غبار حزن و اندوه را بر دلهای مردم مدینه علی الخصوص اهل بیت ایشان نشاند.
بعد از رحلت پیامبر ، بنابر وصیت ایشان ، علی بن ابیطالب مشغول به غسل و تکفین شدند. علی بن ابیطالب پیامبر را با کافوری که جبرئیل امین آورده بود ، حنوط کردند .
در این میان مردمانی که فکر خلافت و دنیاپرستی آنها را مدهوش کرده و قلبهایشان را حب دنیا فراگرفته بود ، در جایی مسقف به نام ” سقیفه بنی ساعده ” جمع شده و برای تعیین جانشین بعد از پیامبر به منازعه و مشاجره پرداختند.
گویا اینان گوشهایشان و چشمهایشان کر و کور بود و واقعه غدیر خم را به راحتی از یاد برده بودند.
در حالیکه پیکر مطهر پیامبر اکرم بر روی زمین بود ، گروهی از مهاجرین و انصار در سقیفه جمع شدند. ۳ نفر از قریش هم به جمع آنها پیوستند و برای تعیین خلیفه به منازعه پرداختند . ( عمر و ابوبکر و ابوعبیده جراح گورکن مدینه )
گزارش کامل جریانات سقیفه در کتب تاریخی مانند تاریخ طبری و کتاب ” السقیفه ” نوشته ابوبکر جوهری موجود است.
بعد از مشاجرات زیاد در سقیفه و صحبتهای فراوان عمر و ابوبکر و استدلالهای عمر به عناوینی مانند : مسن بودن ابوبکر و اینکه عرب نمی پذیرد که نبوت در یک خاندان و خلافت در خاندانی جز آن باشد ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۲ ص ۳۸ ) به صورت کاملا ناگهانی و بی تدبیر ، عمر و بعد از او گروهی از آنان با ابوبکر دست بیعت دادند . حتی در منابع آمده است که ابوبکر و عمر نیز به ناگهانی بودن این بیعت اشاره کرده اند.(صحیح بخاری ج۸ ص۲۶ کتاب المحاربین — شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۲ ص۵۰ )
در هر صورت در آن مجلس ابوبکر بعنوان خلیفه انتخاب شد. پس از خاتمه بیعت در سقیفه ، آنان از محل خارج شدند.
به روایت براء بن عازب ، آنان در کوچه ها به راه افتاده و به هر کس میرسیدند دست او را گرفته و به دست ابوبکر می مالیدند . چه آن شخص به این عمل تمایل داشته باشد و چه نداشته باشد. براء بن عازب می افزاید : در آن زمان بود که من به در خانه بنی هاشم رفتم و خبر را به آنان دادم. ( سقیفه و فدک ص ۴۶ و تاریخ یعقوبی ج۲ ص ۱۲۴ )
توجه آنان به امر بیعت ابوبکر تا اندازه ای بود که بنا به نقل ابن ابی شیبه آنها در مراسم تدفین رسول الله ( صلی الله علیه و آله و سلم ) حضور نداشتند و تنها بعد از دفن برگشتند. ( المصنف ، ابن ابی شیبه ج۸ص۵۷۲ )
در این هنگام بنا به نقل تواریخ ( تاریخ ابوالفدا ج۱ص۱۵۶و تاریخ یعقوبی ج۲ ص ۱۲۴ ) دو شخصیت برجسته قریش ، امیرالمومنین علیه السلام و عباس ، و کسان دیگر مانند زبیر بن عوام و خالد بن سعید و مقداد و سلمان و ابوذر و عمار و … مخالفت خود را با بیعت ابوبکر اعلام کردند.
حامیان ابوبکر ابتدا به در خانه ابی بن کعب رفتند ولی او در را بر روی آنان باز نکرد ( سقیفه و فدک ص ۴۷ )
بعد از اینکه ابوبکر مطلع شد که عده ای از مخالفان در خانه علی ( ع ) جمع شده اند ، وی عمر را برای آوردن علی ( ع ) به آنجا فرستاد.
در بسیاری از کتب تاریخی وقایعی که با آمدن عمر به در خانه به وقوع پیوست ، ضبط شده و موجود است. ولی در طول تاریخ قلمهای شکسته ای برای محو کردن این حقایق به بردگی شیطان درآمدند.تا جاییکه حمله عمر به خانه علی ( ع ) را افسانه ای بیش نخواندند.حال در اینجا به بیان برخی از مدارک ، مبنی بر حمله عمر به خانه وحی می پردازیم.
حمله عمر به خانه وحی
۱- بلاذری ، محدث و مورخ معروف اهل سنت متوفی سال ۲۷۹ هجری قمری در کتاب خود روایت کرده است که : ابوبکر ، علی ( ع ) را برای بیعت طلبید ولی ایشان قبول نکردند. عمر را فرستاد . ( عمر ) آتشی آورد که خانه رابسوزاند . حضرت فاطمه ( س ) را بر در خانه ملاقات کرد. ایشان فرمودند : ای پسر خطاب آمده ای خانه را بر من بسوزانی ؟ گفت : آری ! این عمل قوی تر است در آنچه پدرت آورده است. ( انساب الاشراف ج۱ ص ۵۸۶ – ۵۸۸) یا ( انساب الاشراف ج۲ ص ۲۶۸ – ۲۶۹ چاپ دارالفکر )
۲- طبری ، مورخ و مفسر معروف اهل سنت متوفای ۳۱۰ هجری قمری ، در تاریخ خود نقل می کند که : عمر به در خانه علی ( ع ) رفت و گفت : والله خانه را بر شما می سوزانم مگر اینکه برای بیعت بیایید.( تاریخ طبری ج ۲ ص۴۴۳) یا ( تاریخ طبری ج۳ ص ۲۰۲ – ۲۰۳ و ج۳ ص ۴۳۰- ۴۳۱ چاپهای دیگر )
۳- ابن خزابه در کتاب ” غرر ” از زید بن اسلم نقل می کند که : من از آنها بودم که با عمر هیزم برداشتم و بر در خانه فاطمه بردیم در وقتی که علی (ع) و اصحابش از بیعت ابا نمودند. عمر به فاطمه ( س ) گفت : بیرون کن هر که در این خانه است و الا خانه و هر که در خانه است را میسوزانم.
۴- ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شیبه ، شیخ و استاد بخارى ، در کتاب المصف ، مىگوید : « آنگاه که بعد از رسولخدا ( ص ) براى ابوبکر بیعت مىگرفتند . على ( ع ) وزبیر براى مشورت در این امر نزد فاطمه ( س ) دختر پیامبر ( ص ) رفت وشد مىکردند . عمر بن خطاب با خبر گردید وبنزد فاطمه ( س ) آمد وگفت : اى دختر رسول خدا ( ص ) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست وپس از او محبوبترین تویى ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمىشود که اگر آنان نزد تو جمع شوند ، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند . اسلم گفت : چون عمر از نزد فاطمه ( س ) بیرون شد ، على ( ع ) و . .به خانه بر گشتند . پس فاطمه ( س ) گفت : مىدانید که عمر نزد من آمد ، وبه خدا قسم یاد کرده اگر شما ( بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید ) به خانه برگردید خانه را با شما آتش مىزند ؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد » ( المصنف ، ابن ابی شیبه ج۸ ص۵۷۲ چاپ دارالفکر ) یا ( المصنف ج۱۴ ص ۲۶۷ چاپ دیگر )
۵- جلال الدین سیوطی ، از استوانه های علمی اهل سنت و مجدد و احیا کننده سنت و جماعت ( بنا به نقل صاحب فتح المتعال ) ، در کتاب “مسند فاطمه ” ص۱۷ ، ۲۰ – ۲۱ روایاتی دارد با مضامین ذکر شده در بالا. ( وی روایاتی مشابه و راجع به این موضوع در کتاب خود ، جامع الاحادیث الکبیر ، ج ۱۳ ص ۸۳ ، ۹۱ ، ۱۰۰ – ۱۰۱ و ج ۱۵ ص ۴۲۰ دارد )
۶- ابن عبدربه ، از مشاهیر علمای اهل سنت در العقد الفرید میگوید : علی ( ع ) و عباس در خانه فاطمه نشسته بودند. ابوبکر به عمر گفت : برو و اینها را بیاور. اگر ابا کنند با آنان قتال کن. پس عمر قبسی آتش برداشت و آمد که خانه فاطمه ( س ) را بسوزاند. فاطمه ( س ) بر در خانه آمد و فرمود : ای پسر خطاب ! آمده ای خانه ما را بسوزانی ؟ عمر گفت : آری ! مگر اینکه این جمع امری را که امت پذیرفته ، بپذیرند. ( العقد الفرید ج۴ ص ۲۴۲ ، ۲۵۰ ، ۳۰۸ – ۳۰۹ چاپ بیروت ) یا ( العقد الفرید ج۴ ص ۲۵۹ ،۲۶۸ ، ۳۳۴ – ۳۳۵ چاپ مصر )
۷- ابن عبدالبر ، از بزرگان اهل سنت ، در الاستیعاب می گوید : ( و عمر ) سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود : آیا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى ؟ گفت : بلى ! ( الاستیعاب ج۲ ص۲۵۴ در حاشیه الاصابه ) یا ( الاستیعاب ج۳ ص۹۷۵ چاپ دارالجیل ، او قسمتی از روایت یعنی سخن عمر را تحریف شده نقل کرده است )
۸- مسلم بن قتیبه دینوری ، عالم بزرگ اهل سنت و قاضی دینور ، در کتاب معروف خود ” الامامه و السیاسه ” بیان میدارد که : چون ابوبکر مطلع شد که گروهی از مخالفین با بیعت ، در خانه علی ( ع ) جمع شده اند ، عمر را به سوی آنان فرستاد . ….. ( تا جاییکه می گوید : ) عمر هیزم طلبید . و گفت : به خدایی که جان عمر در قبضه قدرت اوست ، یا بیرون بیایید یا خانه را با اهلش میسوزانم. به او گفتند : ای اباحفص ( کنیه عمر ) فاطمه در این خانه است ! گفت : میسوزانم هر چند او در خانه باشد. ( الامامه و السیاسه ج۱ ص۳۰ تحقیق شیری و ج۱ ص ۱۹ تحقیق زینی )
۹- ابن ابی الحدید معتزلی ، از علمای برجسته اهل سنت در شرح خود بر نهج البلاغه چنین میگوید : عمر بر در خانه فاطمه ( س ) رفت که گروهی از انصار و اندکی از مهاجرین در آنجا بودند. گفت : قسم به کسی که جان من در دست اوست یا برای بیعت خارج شوید و یا خانه را به آتش میکشم. ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۶ ص ۴۸ ) و ( وی قریب به ۴۰ مورد روایات مختلف و نظریات دیگران و خودش را ذر شرح نهج البلاغه آورده است . مراجعه شود به شرح نهج البلاغه ج۱ ص ۱۷۴ ، ۲۱۲ ، ۴۶ – ۴۸ ، ۵۹ – ۶۰ و ج۳ ص ۱۹۰ و ج۶ ص ۱۲ – ۱۳ ، ۴۸ – ۴۹ ، ۵۱ و ج۹ ص ۱۹۸ و ج۱۰ ص ۲۶۵ و ج۱۱ ص ۱۴ ، ۱۱۱ و ج۱۳ ص ۳۶ – ۳۷ ، ۳۰۲ و ج۱۴ ص ۱۹۳ و ج۱۵ ص ۷۴ ، ۱۸۳ ، ۱۸۶ و ج۱۶ ص ۲۱۰ ، ۲۸۶ ، ۲۳۴ – ۲۳۵ و ج۱۷ ص ۱۶۸ و ج۲۰ ص ۱۶- ۱۷ ، ۱۴۷ )
۱۰- ابوبکر جوهری در کتاب ” السقیفه ” ( آنچنان که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج۲ ص۵۰ می گوید) بیان می کند که : جمعی از اصحاب و مهاجرین در اینکه چرا با آنان در مورد بیعت ابوبکر مشورت نشده ، و همچنین علی (ع ) و زبیر ، غضب کرده و وارد خانه فاطمه ( س ) شدند. پس عمر به همراه اسید بن خضیر و سلمه بن سلامه به خانه فاطمه ( س ) با عصبانیت حمله برد و هر چه فاطمه ( س ) فریاد زد و آنها را به خدا قسم داد فایده نکرد. پس آنها شمشیر علی ( ع ) و زبیر را گرفتند و بر دیوار زدند و شکستند.
۱۱- محمد بن شحنه ، عالم و قاضی حنفی مذهب در حلب ، در کتاب تاریخ خود به نام ” روضه المناظر فی الاخبار الاوائل و الاواخر ” در شرح جریان سقیفه می نویسد : عمر به در خانه علی ( ع ) آمد تا هر که در آن است را آتش بزند. پس فاطمه ( س ) را ملاقات نمود . عمر گفت : داخل شوید در چیزی که امت در ان داخل شده است.( تاریخ ابن شحنه در حاشیه الکامل ( ابن اثیر ) ج۱۱ ص ۱۱۳ چاپ افندی سال ۱۳۰۱ ) و ( روایاتی مشابه در ج۱۱ ص ۱۰۶ – ۱۰۷ دارد )
۱۲- ابی الفداء در تاریخ خود نقل می نماید : عمر قبسی آتش در دست داشت . تهدید به آتش زدن خانه فاطمه ( س ) کرد. وقتی فاطمه ( س ) پرسید : آیا واقعا قصد چنین کاری داری ؟ او گفت : آری ! مگر اینکه این جمع ، امری را بپذیرند که امت پذیرفته است.( المختصر فی تاریخ البشر معروف به تاریخ ابوالفدا ج۱ ص۱۵۶ )
۱۳- علی بن الحسین مسعودی ، مورخ فاضل مقبول الفریقین در تاریخ خود می گوید : عروه بن زبیر در مقام عذرخواهی از برادرش ، عبدالله که برای تسلیم کردن بنی هاشم و محمد حنفیه در شعب ابیطالب اقدام به آوردن هیزم و آتش زدن آنجا کرد ، میگوید که او این عمل را بر اساس سرمشق خود از سلف که برای بیعت گرفتن ، اقدام به آتش زدن خانه نمودند ، فرا گرفته است. ( مروج الذهب ج۳ ص۸۶ یا ج۲ ص۱۰۰ چاپ دیگر ) . این جریان را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج۲۰ ص ۱۴۷ بیان کرده و از قول عروه میگوید : ( عبدالله این عمل را انجام داد ) همانطور که عمر بن خطاب برای افرادی از بنی هاشم که با ابوبکر بیعت نکردند ، هیزم آورد تا خانه را بر آنها بسوزاند. ( وی راجع به حمله به خانه وحی در مروج الذهب ج۳ ص ۱۲ – ۱۳ ، ۷۷ ، ۳۰۱ – ۳۰۲ صحبت کرده است )
۱۴- آنچنان جریان حمله عمر در تاریخ معروف و مشهود است که شاعر معروف اهل سنت ، عالم نبیل حافظ ابراهیم مصری در قصیده عمریه در باب تعریف و تمجید از خلیفه دوم میگوید :
و کلمه لعلــــــــی قالها عمـــر اکرم بسامعها اعظـــــــم بملقیها
حرقت بیتک لا ابفی علیک بهـا ان لم تبایع و بنت المصطفی فیها
ما کان غیر ابــی حفص بقائلها یوما لفارس عـــــــدنان و حامیهــا
یعنی : هیچکس غیر از ابی حفص ( کنیه عمر ) کسی نمی توانست به علی ( ع ) که یکه سوار قبیله عدنان بود و به حمایت کنندگان او بگوید : اگر بیعت نکنید خانه ات را آتش میزنم و کسی را در خانه باقی نمیگذارم با اینکه دختر مصطفی ( فاطمه ( س )) در این خانه باشد.
( این اشعار در شرح قصاید عمریه طبع مصر ( در ۹۰ صفحه ) نوشته مصطفی الدمیاطی بیک ص ۳۸ و احمد امین ، احمد الزین و ابراهین الابیاری در کتابی در شرح قصاید ابراهیم مصری طبع سال ۱۹۳۷ م در ج۱ ص ۸۲ این قصیده را تصدیق کرده و شرح داده اند. )
۱۵- عبدالفتاح عبدالمقصود ، نویسنده معاصر اهل سنت ، می گوید : آنچه از نوشتار مورخان بدست می آید آن است که عمر رفتار تند و خشنی داشته است . و او میخواست علی را بکشد و یا آنکه خانه اش را با اهل آن به آتش بکشد. ( السقیفه و الخلافه ص ۱۴ )
اینها اندک اخباری بودند از منابع اهل سنت مبنی بر حمله عمر به خانه وحی و تهدید و ارعاب و آتش زدن آن خانه توسط وی.
هجوم به خانه وحی و آزار و اجبار علی ( ع ) برای بیعت در کلام بزرگان
۱ – ابن ابی الحدید معتزلــــــــــــــی در شرح نهج البلاغه ج ۲ ص ۶۰ بعد ازبیان جریان بیعت گرفتن علی (ع) میگوید : ” واعلم ان الاثار و الاخبار فی هذا الباب کثیره جدا ” یعنی : ” بدان که اخبار راجع به این موضوع بسیار زیاد است . “
۲- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه ج ۱۱ ص ۱۱۱ راجع به اینکه علی ( ع ) در جریانات سقیفه مورد ظلم قرار گرفت میگوید : ” روی کثیر من المحدثین ” یعنی : ” بسیاری از دانشمندان علم حدیث آن را روایت کرده اند . “
۳- شیخ ابی یعقوب لمعانی معتزلی که از بزرگان اهل سنت بوده و ابن ابی الحدید در مورد وی میگوید : ” و کان شدیدا فی الاعتزال ” یعنی : ” او شدیدا معتزلی بود ” ، به ظلم به علی ( ع ) در جریان بیعت اشاره می کند . این موضوع را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج۹ ص ۱۹۸ بیان می کند.
۴ – شرفی اهنومی زیدی ( متوفی ۱۰۵۵ ه ) میگوید : ” حکایت به آتش کشیدن خانه فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) مشهور و روایات آن مستفیض است و دوست و دشمن آن را نقل کرده اند . “
( شفاء صدور الناس ص ۴۷۹ ( تعلیقه ))
۵- محمد حسین هیکل ، نویسنده بنام اهل سنت و صاحب کتاب حیات محمد ، می گوید : ” هجوم به خانه زهرا ( س ) و آزار و اذیت نمودن او مشهور است “. ( الصدیق ابوبکر ص ۶۳ )
سقط شدن حضرت محسن ( علیه السلام )
برخی از معاندین و متعصبین در توجیه این اعمال می گویند که : این اخبار صرفا نشان از تهدید عمر دارد و حال آنکه شیعیان جعل نموده و می گویند که فاطمه در میان در و دیوار قرار گرفت و فرزند ۶ ماهه اش سقط شد.
حال به بررسی برخی از منابع در مورد اخبار سقط جنین فاطمه ( س ) می پردازیم.
اولین مطلب مورد بررسی این است که آیا علی بن ابیطالب ( علیه السلام ) فرزندی به نام محسن داشته است یا خیر ؟
در روایات داریم که پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرزندان ذکور علی ( ع ) و فاطمه ( س ) را به نامهای ” حسن ” و ” حسین ” و ” محسن ” نامگذاری کرد ، مشابه نامهای فرزندان حضرت هارون ( ع ) که ” شبر ” و ” شبیر ” و ” مشبر ” بود.
منابع زیادی از اهل سنت بر این مطلب دلالت دارند.
۱- مسند ( احمد بن حنبل ) ج۱ ص ۱۱۸
۲- مستدرک علی الصحیحین ( حاکم نیشابوری ) ج۳ ص ۱۶۵ و ۱۶۸ . وی میگوید : این حدیث ار لحاظ سند صحیح است ولی شیخین ( یخاری و مسلم ) آن را نگفته اند.
۳- تلخیص ( ذهبی ) : وی این حدیث را صحیح میداند.
۴- السنن الکبری ( بیهقی ) ج۶ ص ۱۷۷ و ج۷ ص ۶۳
۵- مجمع الزوائد ( هیثمی ) ج۸ ص ۵۲
۶- الادب المفرد ( بخاری ) ص ۱۷۸
۷- صحیح ان حبان ج۱۵ ص ۴۱۰
۸- المعجم الکبیر ( طبرانی ) ج۳ ص ۹۶ – ۹۷
۹- کنزالعمال ( متقی هندی ) ج ۱۳ ص ۶۶۰
حال که معلوم شد که علی بن ابیطالب دارای چنین فرزندی بود ، سوال اینجاست که حال او چه شد ؟ به کجا رفت ؟
چگونه میشود فردی وجود داشته باشد ولی بخواهند او را نفی کنند و وجودش را منکر شوند !!!!!!؟؟؟؟
۱- عالم بزرگ سنى شافعی جوینی – استاد جمعى از علماى اهل سنت ، که یکى از شاگردانش – ذهبى – که به شاگردیش افتخار مىکند و مىگوید : سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأکمل فخرالإسلام صدرالدّین . . . و کان دیّناً صالحاً ( تذکرة الحفاظ ، ج ۴ ، ص ۱۵۰۵ ، رقم ۲۴ )
از پیامبر اکرم ( ص ) نقل مىکند که فرمود : « چون به دخترم فاطمه مىنگرم بیاد مىآورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانهاش ذلّت وارد گردیده ، از وى هتک حرمت شده ، حقش غضب ، و ارثش منع شده ، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد برمىآورد « یا محمداه » . . . . پس او اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد ، پس بر من وارد مىشود ، محزون ، مکروب ، مغموم ، مقتول . . . »
(فرائد السمطین ، ج ۲ ، ص۳۴ ، ۳۵ طبع بیروت. )
۲- ابن ابى دارم – آنکه ذهبى وى را الامام الحافظ الفاضل . . . کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة خوانده – جمله « إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن » . عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گردید » . را مورد تقریر و تأیید قرار داده ، تا مورد نکوهش گروهى قرار گرفت. ( سیر اعلام النبلاء ج۱۵ ص ۵۷۸ ) و ( میزان الاعتدال ج۱ ص۱۳۹ )
۳- ابن شهر آشوب ، از علمای برجسته شیعه در کتاب خود ” منافب آل ابی طالب ” ( ج۳ ص ۱۳۳ دوره ۳ جلدی ) از کتاب ” المعارف ” ابن قتیبه نقل می کند که : محسن بوسیله زخم و ضربه قنفذ از بین رفت. و حال اینکه در حال حاضر این عبارت در کتاب المعارف نیست. با مراجعه به کتاب ” کفایت الطالب ” نوشته گنجی شافعی ، پی به تحریف این کتاب می بریم. گنجی شافعی در کفایت الطالب ص ۴۱۳ می گوید : فاطمه زهرا ( س ) بعد از رسول الله پسری زا سقط کرد که رسول الله او را محسن نامیده بود. و این مساله ای است که هیچیک از علمای اهل نقل به آن دست نیافتند مگر ابن قتیبه” . این مطلب بیانگر تحریف کتاب المعارف است زیرا در نسخ جدید آن آمده است که : ” و اما محسن بن علی فهلک و هو صغیر ” .
۴- ابراهیم بن سیار معروف به نظّام معتزلی ، از علمای بزرگ معتزله میباشد . وی ییان کرده است که : ” در روز بیعت عمر بر شکم فاطمه ( س ) ضربه ای زد که محسن در شکمش سقظ شد. و عمر فریاد میزد که خانه و اهلش را آتش بزنید . در حالیکه در آنجا کسی نبود غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین. “
این مطلب را شهرستانی در ” الملل و النحل ” ج۱ ص ۵۷ نقل کرده است .
شیخ صلاح الدین صفدی در کتاب ” الوافی بالوفیات ” ج۶ ص ۱۵ از او مشابه این جمله را نقل کرده است.
۵- علی بن الحسین مسعودی ، مورخ فاضل مقبول الفریقین در کتاب ” اثبات الوصیه ” بعد از شرح قضایای روز بیعت ، می نویسد: ” فهجموا علیه و احرقوا بابه و استخرجوه منه کرها و ضغطوا سیده النساء بالباب حتی اسقطت محسنا “ یعنی : پس هجوم آوردند بر او ( علی بن ابیطالب ) و در خانه اش را آتش زدند و ایشان را با اکراه و اجبار از خانه بیرون کشیدند و سیده زنان ( فاطمه زهرا ) را در میان در فشار دادند تا محسن را سقط کرد. ( اثبات الوصیه ص ۱۴۲ تا ۱۴۶ ، ۲۱۸ ) یا ( اثبات الوصیه ص ۱۲۲ تا ۱۲۵ چاپ دیگر )
۶- ابن ابی الحدید نقل می کند : برای استاد خود ، شیخ ابی نقیب ، نقل نمودم که وقتی خبر به رسول الله دادند که هبار بن اسود با نیزه به هودج زینب ( دختر رسول الله ) حمله برده و زینب از ترس فرزندش را سقط کرد و رسول الله خون او را مباح نمود ، ابی نقیب گفت : ” لو کان رسول الله حیا لاباح دم من روع فاطمه حتی القت ذا بطنها ” یعنی : اگر رسول الله زنده بود حتما مباح میکرد خون کسی را که فاطمه را ترسانید تا بچه اش سقط شد. ( شرح نهج البلاغه ج۱۴ ص ۱۹۳ )
وی در ادامه می افزاید که از وی( ابی نقیب ) پرسیدم که : آیا من قضیه ترساندن فاطمه و سقط شدن محسن را از تو روایت کنم؟ شیخ جواب داد : من در این قضیه متوقفم . نه آن را می پذیرم و نه آن را انکار می کنم.
حال این شیخ معتزله با چگونه اخباری رو به روست ؟ آیا جز این نیست که اخبار سقط محسن (ع) و حمله عمر و شهادت فاطمه زهرا ( س ) از لحاظ سند و مدرک صحیح است ، که وی در بین قبول کردن یا نکردن آنها در خوف و رجاست ؟؟؟؟!!!!!
۷- عباس محمود عقاد ، نویسنده بنام اهل سنت ، چنین می نگارد : ” زهرا ( علیها سلام ) مرضی که موجب فوت نا بهنگام او در بهار جوانی شود ، نداشت. خانواده او در وصف اینگونه مطالب مهارت داشتند و اگر مطلبی بود ، بیان مینمودند . آنچه از سخن آنان بدست می آید ، آن است که علت رحلت وی , از پای درآمدن و ضعف و غم و اندوه بوده و چه بسا ناتوانی های زایمان ( نابهنگام ) نیز در این نکته دخیل بوده است. اگر این مطلب صحیح باشد که فاطمه پس از رحلت پیامبر ( ص ) محسن را سقط نمود. چنانکه در برخی روایات آمده است . ” ( فاطمه الزهرا و الفاطمیون ص ۶۸ چاپ دوم )
۸- علمای زیر در کتابهایشان اشاره کرده اند که محسن ( ع ) سقط شد ولی اشاره ای به چگونگی ان نکرده اند :
۹- علمای زیر جریان سقط شده محسن ( ع ) را به هنگام هجوم به خانه وحی بیان کرده اند :
بعد از آنکه داعیان خلافت رسول الله ، به خانه وحی حمله بردند و آن را آتش زدند و علی بن ابیطالب را برای بیعت به زور به مسجد بردند و بعد از خطبه قرّاء فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) در مسجد ، حال بی بی مظلومه دو عالم رو به وخامت گذاشت.
عمر و ابوبکر تصمیم به عیادت از بی بی مظلومه گرفتند . حضرت فاطمه زهرا ( س ) به آنها اجازه ندادند ولی آنها علی ( ع ) را واسطه قرار دادند.
بعد از ورود آنها به خانه ، فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) از آنها روی برگزداند و جواب سلامشان را ندادند. ……. حضرت فرمودند : آیا میخواهید حدیثی از رسول الله برای شما بیان کنم تا آن را بدانید و بدان عمل کنید ؟ آنها گفتند : آری . فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) فرمودند : آیا از رسول خدا این سخن را نشنیدید که : ” رضای فاطمه از رضای من است و خشم فاطمه از خشم من است ، هرکه او را دوست بدارد قطعا مرا دوست داشته و هر که فاطمه را راضی کند مرا راضی کرده و هرکه فاطمه را به غضب آورد مرا به غضب آورده ؟ “
پاسخ دادند : آری. ما این سخن را از رسول خدا شنیده ایم.
فاطمه زهرا ( س ) فرمودند : ” خدا و ملائکه او را شاهد میگیرم که شما دو نفر مرا به غضب آوردید و رضای خاطر مرا بجا نیاوردید و وقتی که پیامبر را ملاقات کنم از شما دو نفر نزد او شکایت خواهم نمود.
ابوبکر گفت : یناه میبرم به خدا از غضب خدا و غضب فاطمه . آنگاه شروع کرد به گریه به نحوی که نزدیک بود جان از تنش برود.
فاطمه زهرا ( س ) فرمودند : سوگند به خدا در هر نمازی که بخوانم تو را نفرین خواهم کرد.
( الامامه و السیاسه ( ابن قتیبه ) ج۱ ص۲۰ ( تحقیق زینی ) و ج۱ ص۳۱ ( تحقیق شیری ) و اعلام النساء ( کحاله ) ج۴ ص۱۲۳ و السیده فاطمه الزهرا ( بیومی مهران ) ص ۱۴۵ و الامام علی ( عبدالفتاح عبدالمقصود ) ج۱ ص۱۹۳ و فاطمه الزهرا ( عبدالفتاح عبدالمقصود ) ج۲ ص ۲۵۳ و اهل البیت ( توفیق ابو علم ) ص ۱۶۸
وی وصیت کرد که او را شبانه غسل و تدفین کنند و اینکه هیچیک از کسانی که او را آزار داده بودند در مجلس تدفین وی نباشند .
همانطور که بخارى ومسلم مىگویند : فاطمه ( س ) تا آخر عمر با ابوبکر قهر بود « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتى توفّیت » (صحیح بخارى ، ج ۴ ، ص ۴۲ ، باب فرض الخمس )
« فوجدت فاطمة على ابى بکر فى ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتّى توفّیت . »( صحیح بخاری ج۵ ص ۸۲ کتاب المغازی – باب غزوه خیبر ). و (صحیح مسلم ج۵ ص ۱۵۴ – کتاب الجهاد و السیر – باب قول النبی ) .
در بخارى آمده است : فاطمه ( س ) پنهان بخاک سپرده شد ؟ « فلمّا توفّیت دفنها زوجها علىٌّ لیلاً ولم یؤذن بها أبابکر وصلّى علیها . » (صحیح بخاری ج۵ ص ۸۲ کتاب المغازی – باب غزوه خیبر .) – ( صحیح مسلم ج۵ ص ۱۵۴ – کتاب الجهاد و السیر – باب قول النبی )
از متعصبین می پرسیم : چرا بی بی مظلومه وصیت نمود که ابوبکر و عمر در میان تشیع کنندگان پیکر پاک ایشان نباشند ؟ چرا ایشان وصیت کردند که شبانه دفن شوند ؟؟؟؟
باری ! این بود واقعه هولناکی که بعد از رحلت پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) رخ داد.
حادثه ای که با مرور آن ، دل هر محب و شیفته خاندان عترت ، به درد می آید.
حادثه ای که بعد از آن ، مزار متبرک بی بی مظلومه دو عالم از دیدگان جهانیان مخفی شد.
و این قبر مخفی می ماند تا زمان ظهور فرزند برومندش مهدی (عج ) .
تا او بیاید و انتقام پهلوی شکسته مادرش را بگیرد.
بارالها !
تو را به پهلوی شکسته فاطمه زهرا ( س ) قسم میدهیم
فرج اربابمان ، مهدی (عج) ، را برسان .
امین یا رب العالمین
(((کمپین بزرگ وبلاگ نویسی حضرت زهرا ))
نظرات شما عزیزان: